درباره ما

سایت‌های دیگر

صوتی و تصویری

مقالات

اخبار و گزارشات

اطلاعيه‌ها و بيانيه‌ها

صفحه نخست

 

کاپیتالیسم و برده داری مدرن، و ستیزه‌های تاریخی

سخنرانی در کنفرانس کلن- پلاتفرم دمکراتیک مردم ایران- به مناسبت نخسیتن سالگرد قتل حکومتی ژینا امینی و جنبش ژن، ژیان، آزادی    

https://youtu.be/Fqa1qjPzyBE?si=IUDdtOiB64ifti3C

 تاریخ، پیوسته بیانگر تکاپو، تلاش و جدال و ستیز انسان‌ها بوده است.

همسخن با مارکس:«عامل تعیین کننده‌ی تاریخ، در جمعبندی نهایی یعنی تولید و بازتولید زندگی واقعی.»

اما عامل تعیین کننده تاریخ، یعنی تولید و بازتولید زندگی واقعی در مالکیت استثمارگران است. برای حل این تضاد ضروری است که این مالکیت و حاکمیت لغو شوند تا تولید و بازتولید زندگی واقعیِ در اداره‌‌ی شورایی خود تولید کننده‌ی زندگی واقعی بازگردد.

پرسش‌ها:

آیا این ستیزه‌گری‌ها آنگونه که توماس هابز سیاستمدار مناسبات نوین بورژوایی و نویسنده‌ی کتاب لِویاتان در سده‌ی ۱۷ می‌پنداشت، به «غریزه»ی ستیزه ‌خویی انسان باز می‌گردد و آیا نیاز به ‌هیولایی هولناک به نام حکومت و دولت دارد!؟

 آیا این شرایط تراژیک و نیز تراژدی‌های تاریخ بشریت، سرنوشت بشر و تقدیرگرایانه و دترمینیستی و جبری است؟!

آیا شرایط تراژیک کنونی بشر، بازگشت دوباره‌ی تراژدی (تراژیک) است؟

می‌دانیم که یونانیان باستان براین باور بودند که تراژدی بشر، زمانی آغاز شد که بشر از طبیعت خود جدا شد. این گسست از طبیعت که بشرخود بخشی از آن زندگی بود، به تراژدی انجامید و پریشان به جای بازگشت به طبیعت به مذهب پناه برد؛ زیرا دین را پناه‌گاه و آرامبخش رنج ِروان خویش می‌‌پنداشت.

 مذهب به ویژه دین‌‌های ابراهیمی، تراژدی را به گردن خود بشر می‌افکنند. بنا به روایت‌های مذهبی که از همان آغاز،‌ پشتوانه‌ی حاکمیت طبقاتی ستمگر شد،‌ دو بشر نخستین (آدم و حوا) از فرمان مالک بهشت سرپیچی کردند و زن، فرمانده‌ی این نافرمانی بود که به آدم گفت: خودمان باید درخت زندگی و درخت دانش را تجربه کنیم.

و به همین جرم هم بشر را از بهشت  آواره کرد و هم تا ابد خویش را. این نافرمانی زن سبب شد تا آنزمان که موجودی به نام زن روی زمین باشد باید به کیفر آن سرپیچی، پیوسته رنج و شکنجه را برتن و جان سپار باشد و ماهانه و شبانه روز در برده‌گی بماند و نیمه بشر به شمار آید و زیردست و ستمبر،‌ بدون هیچ حق و هویت مستقلی، در اسارت بماند.

 

آنچه آشکار است بشر هوشمند یا همان هوموساپینس‌‌ها در رویاوریی با انواع  تضادهایی که زندگی‌اشان را تهدید می‌کردند از همان آغاز به صورت جمعی (سوسیال)  با کاربرد خرد، زیستند تا  بقا یابند و زیستی آسوده‌ و شاد داشته باشند.

  لازم به اشاره است که بین بشر و انسان از نظر مفهومی تفاوت می‌گذارم، به همانگونه حقوق بشر که با حقوق انسان. انقلاب بورژوایی فرانسه حقوق بشر را وعده داد و نه حقوق انسان را و آن وعده را هرگز پاسخ نداد. در نتیجه مبارزه و تلاش، در برخی  کشورها حقوق بشر به  صورت نسبی رعایت می‌شوو در پیرامون، هرگونه حقوق بشر ادعایی پایمال می‌شود. اما در هیچ جای دنیا حقوق انسانی در چارچوب مناسبات سرمایه‌داری برقرار نشده و نمی‌شود.

 برای دستیابی به انسانیت، بشر باید به انسان بودگی خویش، به رهایی از هرگونه بند و بردگی دست یابد، تا سرنوشت خویش را خود اداره کند. حل تضادهای تاریخی و طبقاتی در گرو بازگشت بشر به انسانیت خویش است.   

با نگاهی گذرا از همان آغازگاه  تاریخ، این گروهبندی بشری، فلسفه‌ی تاریخ  بشر با ستیزه‌گری‌‌ها و پیکارها برای حل تضادهای اصلی و عمده  رقم می‌خورد.

به‌هر برداشت:

1-                       تاریخ، بدون پیکارها و مبارزه‌ی بشر در درازای تاریخ معنا نمی دهد.

2-                       این ستیزه‌گری‌ها،‌ خود بخودی نبوده و نشان از ریشه‌ها ‌و دلایلی مادی و عینی داشته‌‌اند.

3-                       در جمعبندی نهایی، این پیکارها در برابر تضادها صورت گرفته و فرودستان برای حل تضادها و چیره شدن بر سرنوشت تراژیکی که فرمانروایان   بر آنها تحمیل داشته‌‌اند صورت گرفته است. تضادها، مقاومت و ستیزی را برانگیخته‌اند تا ستمبران به‌سان آنتی تز تضاد، به خودرهایی و خوشبختی، بهینه زیستن و بازگشت به طبعیت خویش دست یابند.

انسان در جستجوی معنای زندگی

ستیز انسان پیوسته از مادیت و برانگیزاننده‌ای به نام در جستجوی حقیقت  -  دستیابی به اتیک‌های انسانی به جای مورالیته‌ی کاذب طبقاتی- مذهبی، سرچشمه می‌گرفته است. بشر با گذر از خودبیگانگی برای فرارفتن از واقعیت موجود که ناروا، تحمیلی، ساختگی، ضدانسانی است، تاریخی جز مبارزه نداشته و در برابر تحمیل‌های اجباری و طبقاتی ستیز گرانه  پیکار کرده است. بنابراین، به تاریخ  به سان مبارزه تاریخی بشر در جستجوی حقیقت بنگریم.

انقلاب‌های تاریخی

 از زمان پیدایش کمونهای اولیه و پیدایش نژادی به نام هومو ساپینس‌ها (Homo sapiens) یا بشر هوشمند که در ۱۵۰ هزار سال پیش در شرق آفریقا سکنا گزید و سپس با کوچی تاریخی و نزدیک به ۴۰ هزار ساله به مکان‌های دیگر، از جمله به غارها و دامنه‌های زاگرس پناه گرفت، و انقراض دیگر نژادهای بشری از جمله  بشر نئاندرتال  که نزدیک به ۳۰ هزار سال پیش از بین رفتند. دستکم سه انقلاب برای حل تضادها رخ داد:

۱- انقلاب شناختی -Cognetive Revolution-  نخستین انقلابی بود که  بشر هوشمند را یاری داد تا ستیز برای حل تضاد زنده ماندن در برای انواع تضادها رخ داد را سامان دهد.

۲- انقلاب کشاورزی

۳- انقلاب علمی، که تا کنون ادامه دارد و دراین میان انقلاب‌های اجتماعی و طبقاتی  در سراسر تاریخ برای حل تضادها یکی در پی دیگری رخ دادند. علیه برده‌داری،‌ علیه ارباب رعیتی و علیه سرمایه‌داری.  این انقلاب‌ها، همگی پیکار و ستیز در برابر مالکان ابزار تولید و بردگان تولیدگر بوده‌اند. به بیانی دیگر، از برده داری کهن تا برده‌داری مدرن که«کاپتیالیسم مدرن» یا به بیان مارکس،‌ مناسبات بورژوایی که  سرمایه‌دار، کاپیتال را درمالکیت خصوصی دارد و حکومت، به‌سان ابزار سرکوبگر و فرمانروایی پاسدار این مالکیت به کار می‌گیرد و کارگر که برده‌ی کاپیتالیسم دوران کنونی است را برای سرمایه‌افزایی به برده‌گی کشانیده است.

انقلاب‌های ژنتیک، انفورماتیک، میکرو- تکنولوژی،‌ ‌هوش مصنوعی در خدمت مناسبات کالایی و بردگی‌قرار گرفته‌اند. پرورش و تولید آدمی به‌سان الگوهای تربیت برای مصرف گرایی تولید سرمایه داری برنامه ریزی شده و الگوریتم (algorithm) یا خواندن ذهن و اندیشه و فکر درون آدمی و مهندسی ذهن از بیرون‌ به سوی کالاشدگی و از خودبیگانگی شدت یافته است. کافی است با ورودی یک مفهوم در دنیای جستجوگر گوگل، خروجی‌ها‌یی تحویل دهد که از ذهن شخص روخوانی کرده و به صورت الگوریتم تحویل دهند تا زندگی را ماشین‌های سرمایه اداره کنند.

دانش و طبیعت نه درخدمت بهینه سازی زندگی که با کالایی شدن خدمت سود به استثمار گرفته شده‌اند. مذهب، با زدودن خودآگاهی بشری که خودِ‌ راستین خویش را به دست نیاورده و یا پیش‌تر از دست داده است،‌ وظیفه‌مند بوده است. جامعه سرمایه‌داری در دوران مدرنیسم، شدیدتر و عمیق تر از تمام تاریخ با تضادهای درونی و چندگانه روبروست.

 این تضادها دردل مناسبات طبقاتی همراه بوده و برآمده و از مناسبات طبقاتی سرچشمه گرفته‌اند. مهمترین تضاد از میان دهها تضاد و تناقض‌های مناسبات برده‌داری مدرن، جلوگیری از رشد نیروهای تولیدی  و در نتیجه فلاکت برای تهی دستان است. جهانی سازی با ایدئولوژی خویش، یعنی نئولیبرالیسم وتبدیل جهان به یک بازار بی قانون استثمار، جنگ، چپاول و بحران نابودی زیست -بوم به همراه همه‌ی زیستمندان  شتاب بخشیده است.

دستاوردهای علمی دستکم از صدسال پیش تا کنون در حالیکه می‌توان یک انقلاب نامید در دست کاپیتالیسم به ضد خود تبدیل شد‌ه‌اند، یعنی به جای کاهش درد و رنج، به درد و رنج بشر افزوده‌اند. گرسنگی،‌ ویرانی زیست و بوم، نگرانی، دلهره، مرگ و جنگ و برقراری جامعه‌‌ای بیمار و فلاکت زده بخشی از جنایات سرمایه‌داری ‌هستند. استبداد  ذاتی در سرمایه‌داری و استبداد دوگانه‌ در کشورهای پیرامونی، بدون برداشتن خود تضاد همچنان تداوم خواهد یافت.

تضاد طبقاتی

وعده‌های انقلاب کاپیتالیستی سال ۱۷۸۹ در فرانسه با شعار «آزادی، برابری، برادری» و نخستین اعلامیه حقوق بشر، وهمه وعده‌‌ها روی کاغذ ماندند. کمتر از پانزده سال به درازا نکشید که ناپلئون بناپارت، آفریقا و اروپا را به آتش کشانید و هگل را از ایده‌الیسم خویش نا امید ساخت. هگل به ناچار، در به در به جستجوی چهره‌ای دیگر برآمد که نماد روح مطلق باشد که بنا بود به صورت  حکومت (استات) در جامعه  پدیدار ‌شود.

هگل نقش حکومت را اینگونه می‌پنداشت که ایده‌ یا روح مطلق، از بیرون بسان روان جامعه،‌ به درون وارد شده و جامعه را از تراژدی نجات می‌دهد و جامعه مدنی یعنی نهادها و ارگانهای همین جامعه طبقاتی ستون اصلی  مناسبات تولیدی و اجتماعی، همانند ضلع سوم یک مثلث، پیوند میان دولت و مناسبات طبقاتی را برقرار و تضادها را به جامعه‌ای مدرن و «مدنی» تا رهایی کامل یعنی رفع از خودبیگانگی رهبری می‌کند.

 همین جامعه‌ی مدنی، ان جی‌اها،‌ اتحادیه‌ها و نهادهای صنفی وووهستند که در برابر نهادهای مردم نهاد واقعی بین حکومت شوندگان و کارگران و فرودستان با سرمایه‌داران نهادهای میانجی سازش شده و مناسبات برده‌داری مدرن را از سرنگونی نجات داده‌‌اند. همین‌ها که سازمانیابی شورایی برای خودگردانی را مانع شده و می‌شوند. تمامی دستاوردها و امتیازاتی که در برخی جوامع به دست آمده‌اند، دستاورد مبارزه طبقاتی و تحمیل شده به سرمایه‌داران بوده که به ویژه در شرایط بحران و جنگ رقابتی سرمایه‌داران،  یک در پی دیگری وهرآینه باز پس گرفته می‌‌شوند.

الیناسیون

 در مناسبات  سرمایه‌داری‌است که بشر از خود بیگانه می‌شود. زیرا آدمی برای بقاء خود،‌ بنده‌ی کار و تولیدی می‌گردد که دیگران بر او تحمیل می‌کنند. در همین مناسبات است که از  بشر و طبیعت، هویت زدایی می‌شود و همه چیز کالایی و در بازار جهانی، قیمت گذاری می‌شوند.

بت وارگی و فتیشیسم

آدمی دراین مناسبات، بنده‌ی کالای بت‌واره‌ای می‌شود که خود وی تولید کرده و با این فتیشیسم، واقعیت تلخ فلاکت پوشانیده می‌شود تا حقیقت پنهان بماند. در حالیکه هدف فرجامین بشر، دستیابی به حقیقت خودرهایی و بازگشت به طبیعت است. در این گذر، باید بر واقعیت تلخ کنونی با انقلاب اجتماعی چیره شد و سرنوشت خویش را از برده‌داران مدرن بازپس گرفت و خود به دست گرفت.

تاریخ بشر تاریخی

انفجارهای ستیز اجتماعی و طبقاتی بر زمینه مادی انباشت تضادهای مناسبات اقتصادی اجتماعی حاکم، برای حل تضادهای طبقاتی -اجتماعی  به ثانیه‌ی انفجار وانقلاب رسیده‌اند. تاریخ بشر تاریخی، تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است.

مذهب، به‌سان ایدئولوژی اسارت و ازخود بیگانگی، در مشروعیت بخشی به ستم طبقاتی نقش اصلی به‌عهده داشته است. اسارت بشر و به ویژه زن، به‌سان تولیدگر زندگی، به سود ستمگران و مالکین خصوصی ابزار تولید که در آن زمان برده‌داران و فئودال‌ها و اکنون در دوران مدرن بردگی، سرمایه‌داران می‌باشند،‌ بدون مذهب ناشدنی می‌بود.

 

 ستیزه‌های تاریخی:

 قیام‌های بردگان و به ویژه اسپارتاکوس، برای حل تضاد، به کمک نیروی نظامی و مذهب، سرکوب به خون نشست. کراسوس فرمانده نظامی مناسبات برده‌داری، ۸هزار صلیب را در شاهراه‌ها‌ی رم برپا کرد. تضاد اصلی طبقاتی همچنان باقی ماند.

قیامها و شورش‌ها در سراسر تاریخ برای حل تضاد‌های طبقاتی ادامه یافتند. جنبش‌های ‌برده‌گان، و سپس سرف‌ها در نظام ارباب و رعیتی و فئودالیستی،‌ نظام برده‌داری کهن را ملغی کردند. تضاد اصلی، همچنان باقی ماند و برده همچنان برده و ستم بر زنان تداوم باری گران،‌ و هویت‌زدا بودند.

انقلاب بورژوایی در سال ۱۷۸۹ در فرانسه که با شعار«برادری، برابری، آزادی» رخ داد، سرمایه‌داری مدرن را ناجی جامعه وانمود کرد. مناسبات سرمایه‌داری جدید، دولت- ملت را به وجود آورد،‌ پارلمان برپا کرد، با شعار دمکراسی و به یاری جامعه مدنی و وعده‌ی برقراری حقوق‌ بشر، صندوق رای برپا کرد و با یاری مهندسی ذهن، فرمانروای جامعه شد.

 تداوم اسارت

 استثمار و ستم‌، با برقراری پارلمانتاریسم و تالارهای سیاسی انباشته از احزاب و نمایندگان بورژوازی، قانونی شد. سالهای ۱۸۴۸ تا پنجاه در اروپا، با خیزش کارگران همراه بود. این جنبش‌ها، سرکوب شدند و تضاد  اصلی حاکمیت اقتصادی و سیاسی طبقه بر طبقه ادامه یافت.

سال ۱۸۷۱ در حالکیه پاریس در محاصره ارتش آلمان بود و لویی‌ بناپارت به همراه چند لشگر خویش به اسارت آلمان درآمده بود به دستور بیسمارک آزاد شد؛ دو دشمن به هم پیوستند تا در برابر زنان و مردان انقلابی و کارگران به پاخاسته و شورایی متحد شوند. کمون پاریس  که نزدیک به سه ماه نمادی از انقلاب جهانی و شورا شد ه بود به خون کشانیده شد. دستکم سی هزار تن از کموناردها و کارگران و مقاومت گران قتل‌عام شدند. دیوار خونین کمون در پرلاشز پاریس، اینک یادآور آن انقلاب شورایی است.

تضاد همچنان باقی ماند

سال ۱۹۱۷ انقلاب  کارگری اکتبر در روسیه، و پیش از آن شورش‌‌های برزگران تهی دست درمکزیک از زاپاتا گرفته تا جنبش سال ۱۹۹۴ و اکنون در همان ایالت چیاپاس برای حل تضاد اصلی در مکزیک تداوم همان ستیز تاریخی برای رهایی است.

 امیلیا زاپاتا نیز انگیزه و آماج  جنبش را اینگونه بیان کرد: «اگر در کشور عدالتی وجود ندارد، تو هم اجازه نده آرامشی برای حکومت وجود داشته باشد.»

 ایران

 جنبش مشروطه در سالهای ۱۹۰۵ به بعد با درخواست دادخواهی و رفع استبداد حکومتی و طبقاتی دوران قاجار، زمانیکه سرمایه داری در ایران تنها با فرماسیون وابسته و کمپرادور‌ نمایان شد، ‌تغییر در روبنای سیاسی را طلب می‌کرد. مشروطه خواهی در ترکیه و حتا روسیه همزمان با خواست دادخواهی و مجلس و قانون به جنبش افتاد. در برابرهمه اینها سرمایه‌داری تبه‌کار، نه‌ حل تضاد که خود تضاد در سازش و ائتلاف روحانیت و بازار و اشراف حاکمیت یافت.

شکل گیری نخستین حزب کمونیست ایران و سازمانیابی کارگران نفت در جنوب، سازمان‌یابی شوراهای نهادهای کارگری در تهران و سپس در شمال و جنوب و اصفهان و سرکوب آنها و سالهای سیاه رضا شاهی و سالهای ۱۳۲۰ جنبش کارگری ادامه همان ستیزهای تاریخی بودند. برآمد زنان در مشروطه و خیزش نیمه‌ی دوم ۱۳۴۰ تا ۵۷ به صورت خیزش‌های مسلحانه در کردستان، فارس، مازندران، گیلان و تهران تداوم همان ستیزها بودند.

 در تداوم انباشت تضادها و خواست‌ها، انقلاب سیاسی سال ۱۳۵۷ با  قدرت یابی اسلام سیاسی به رهبری خمینیسم و ملی-مذهبی‌ها به دست سرمایه‌‌ی جهانی و دهها سبب و کاستی‌ها دیگر، شکست خورد و تضاد همچنان باقی ماند. اسلام ناب محمدی و رهبران ‌آن، در نقش ناجی سرمایه و مناسبات برده‌داری مدرن، همانند حکومت آتاتورک تا اردوغان، داعش و طالبان گماشته‌گانی رانت‌‌گیر بودند که نقش نیابتی داشتند.

زن، زندگی، آزادی! منشور خودرهایی

 جنبش  ژين، ژیان،‌ آزادی، منشور انقلابی و انباشت تضادهایی است که در جنبش سال ۱۴۰۱ و جنبش نان، ‌کار آزادی، اداره‌ی شورایی! از مشروطه تا کنون با برآمد خیزش سال ۱۳۹۶ تا کنون انباشت مطالباتی را در بیان‌نامه دارند فوران یافت. زنان به ویژه در این مناسبات، گروگان مناسبات برده‌داری مدرن باقی مانده و رهایی‌اشان بدون سرنگونی و لغو این مناسبات و گزینه‌ی حاکمیت شورایی و برقراری جامعه سوسیالیستی ناشدنی است.

این منشور در جامعه طبقاتی و برده‌داری کهن تا برده‌داری سرمایه‌داری کنونی مادیت داشته است.

سرمایه‌داری در سراسر جهان، نه تنها  ناجی بشر از فلاکت نبوده و نیست، بلکه  از همان آغاز پیدایش خود، فلاکت‌زا بوده است: پیدایش فاشیسم و برآمد اسلام سیاسی در جهان و جنگهای جهانی تا کنون در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین و اکراین و خاورمیانه به ویژه درشمال و شرق  سوریه (روژآوا) ویرانگر بوده و به‌سان ابزار برده‌داری مدرن برای تحمیل تضادها و در برابر ستیز و پیکار حل تضادها سر برآورده‌اند. جنبش شوراگرا در کانتون‌ها‌ و مقاومت در شمال و شرق سوریه در روژآوا مبارزه‌ای است تاریخی در برابر برده‌گی برای رهایی.

به بیان جورج لوکاچ: «در دوره سرمایه‌داری مدرن، ماتریالیسم  دیالکتیکی و تاریخی ابزار مبارزه طبقاتی است و در سوی دیگر مقاومت سرمایه ‌داران هم در برابر ماتریالیسم تاریخی بیان یک غریزه  طبقاتی  بورژوازی است.»

جهان‌سوزشدن سرمایه‌داری بازار آزاد که آدام اسمیت در سده‌ی ۱۸ تئوریزه کرده بود تا کنون این چرخه‌ی فلاکت آور را ادامه داده است. مقررات زدایی و خصوصی سازی، همخوان‌سازی ساختاری و کالایی شدن همه چیز و هجوم به سفره‌‌های زحمتکشان و آسیب پذیرترین لایه‌های میلیاردی  فرودستان به یاری دلالان بازار سرمایه دارای،‌ به‌سان ابزار و راه‌کار مهار بحران سرمایه‌داری عمل کرده‌اند. نگاهی کوتاه به ‌سرمایه‌ی نزدیک به ۱۰۰ تن از ابر سرمایه داران جهان، ‌به الیگارشی مالی حاکم بر جهان،‌ به مافیای جهانی که جهان را به گروگان گرفته‌اند، کافی است تا ماهیت این مناسبات غیرانسانی را دریافت.

 سرمایه‌داران درتلاشی ضد دیالکتیکی برآنند که این شرایط را ستمگرانه خود آنان فرمانروایی کنند. مارگارت تاچر  با پتک آهنین«تینا» -گزینه‌ای دیگر موجود نیست (There Is No Alternative) را به همراه ریگان و فوکویاما «پایان تاریخ»‌ را اعلام کردند. اما جنبش، زیر پوست جهان جاری بود. استثمار شوندگان و حکومت شونگان برای حل تضاد در برابر رفرمیسم  و ادامه وضع موجود و فلاکت، گزینه‌ای‌ سوسیالیسم را داشتند.

سلاح ‌های کشتار جمعی:

بحران‌های ساختاری و همزاد و ادواری سرمایه‌داری اوج یابنده از سال ۲۰۰۰ تا کنون نه تنها مهارنشده بلکه شدت یافته است و تولید را به سوی چرخه‌ی جنگ‌افزار و سرمایه مالی و قماربازی مالی و اسپیکولاسیون افکنده است.

گرسنگی، تخریب زیست بوم، تولید و بازتولید کودکان کار، کارگران جنسی، آوارگی و مهاجرین کار، بیماری‌های عفونی، اندمی‌ها ، اپدیمی‌ها و پاندمی‌ها در جامعه که به سادگی قابل درمان هستند، بیکاری، کولبری، سوخت‌بری، بی سرپناهی و آورگی و جنگ، اعتیاد و دلهره و نگرانی ووو همگی سلاح‌های کشتار جمعی سرمایه‌‌داران هستند.

رهایی و ضرورت آگاهی

  شرایط فلاکت بار در ایران، سوریه، افغانستان، عراق و ترکیه و دیگر زیرستم‌ترین کشورهای پیرامونی روی دیگر سکه‌ای است که در متروپل‌ها و تمدن‌‌ آنها ‌نمایش داده می‌شود. به بیان دیگر،  کشورهای کانونی،‌ روی آرایش شده جوامع پیرامونی است.

جنگ سالاران، کشتار جمعی و غارت حکومت شوندگان و ستمبران را در جهان به پیش می‌برند. حکومت اسلامی ایران و عراق، طالبان در افغانستان،‌ نئوعثمانیسم ترکیه، داعش، اسد و نئوتزاریسم پوتینی و امپریالیست‌‌های مجتمع در ناتو و چین جهانسوز... همگی اجزا نیابتی سرمایه‌ جهانی به شمار می‌آیند که جنگ‌های جهانی و جنایت‌ها، ویرانی زمین و زیست و بوم را به پیش می‌برند.

  فاجعه تراژیک امروزین ما به یاری دین اینگونه توجیه می‌شود که انسان با پای خود به سوی فاجعه می‌رود و الله فرجام را می‌داند. به این توجیه، دین در کنار فاجعه آفرینان ایستاده و در تراژدی نقش دارد. اما فسلفه‌ی دیالکتیک تاریخی، طبقات اجتماعی را در مناسبات سرمایه‌داری و جامعه‌ی طبقاتی بیان کرد و آن را جبری یا دترمینیستی نمی‌بیند.

ستیز طبقاتی ، مزدک  و ستمبران را در برابر حکومت دینی و امپراتوری ساسانی،‌ برخروشاند. مزدک برخلاف بینش موبدان زرتشتی اعلام کرد: مبارزه بین نور و تاریکی به پایان رسیده. مزدک، ستمبران گرسنه را به جنبش رهنمون ساخت و همراه با هزاران انسان به پاخاسته،‌ در باغ  «انوشیروان عادل» واژگون به خاک شدند. بابک با پرچم ‌سرخ، تداوم همان جنبش اشتراکی بود. مزدکیان برآن بودند که اینک تنها مبارزه بین طبقات و جامعه باقی مانده و ناتمام مانده که باید آن را با انقلاب و زندگی اشتراکی به سرانجامی پیروزمند رسانید.

اتیک‌های انسانی را باید به جای مورالیته سرمایه‌داری، سلاح جمعی خودرهایی ساخت. انسان در جستجوی معنای زندگی - در جستجوی حقیقت-‌ یعنی فرارفتن از واقعیت‌های موجود که ناروا، تحمیلی، ساختگی و ضدانسانی‌اند بوده است. در مناسبات استثماری، ارزش گذاری‌های انسانی و زیست با الگوی ارزش‌های کالایی و مناسبات سرمایه داری سنجیده می‌شوند. برابری و عزت نفس انسانی پایمال و خوار گردیده‌اند. برای رهایی، تنها آگاهی طبقاتی کافی نیست. پیوند شناخت با پراتیک مبارزاتی یعنی وحدت تئوری و پراتیک، ضرورت آگاهی و آزادی است.

عباس منصوران ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۳

 

مطالبی که فقط متعلق به اين سايت مي‌باشد، انتشار آن با درج منبع آزاد است